کد خبر: ۵۲۹۵
۳۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۱

کارآفرینی فرانک با عروسک‌ها

فرانک شیخ‌بهایی بانویی که سه سال است دنیایش را با دنیای عروسک‌ها مرتبط کرده و با همین عروسک‌ها در محله حجاب کارآفرینی کرده است.

قدم در کارگاهی می‌گذاریم که تا چشم کار می‌کند، جز رنگ‌های شاد و حس خوب چیز دیگری دیده نمی‌شود؛ اتاقی که صاحب‌خانه‌ آن عروسک‌هایی هستند که هرکدام با تو حرف‌هایی دارند و در گوشه‌گوشه این اتاق هرکدامشان به کاری مشغولند، گویی که به دنیای دیگری آمده‌ای.

جایی که تنها حس خوب است که به تو منتقل می‌شود. این حس خوب را فرانک شیخ‌بهایی در محله حجاب ایجاد کرده است؛ بانویی که سه سال است دنیایش را با دنیای عروسک‌ها مرتبط کرده است. دنیایی که ما را به این سمت سوق داد تا پای صحبت‌هایش بنشینیم.

 

کودکی من

کودکی‌ را در خانه‌ای گذراندم که هنر در آن جریان داشت و از همان زمان با مفهوم هنر آشنا شدم. در خانه ما انجام یک کار هنری، امری معمولی بود و مادرم از همان دوران کودکی، هنرهای مختلفی مثل گلدوزی و بافتنی را به ما یاد می‌داد؛ به همین دلیل علاقه به هنر در ما ایجاد شد.

طوری‌که حتی هنگام انتخاب رشته تحصیلی، دلم می‌خواست که رشته هنر را انتخاب کنم اما ازآنجایی‌که خواهرم نیز خواسته بود رشته هنر را برای ادامه تحصیل انتخاب کند ولی مسئولان مدرسه‌اش موافقت نکرده بودند، من نیز تلاشی برای این کار نکردم و فکر می‌کردم اگر به مشاوران مدرسه‌ام بگویم که می‌خواهم در هنرستان درس بخوانم، قبول نکنند.

به همین دلیل حتی درخواست آن را هم ندادم و با وجود آنکه به هنر علاقه داشتم و می‌خواستم در هنرستان درس بخوانم، رشته اقتصاد را انتخاب کردم. آن زمان باورش برایم سخت بود و به‌نظرم عجیب می‌آمد‌ که بشود در مدرسه، هنر آموخت.

در دانشگاه نیز رشته علوم‌تربیتی را انتخاب کردم. رشته علوم‌تربیتی، شاخه‌ای بود که آن را پسندیدم و باتوجه‌به خواسته خودم، آن را انتخاب کردم، زیرا هر چیزی را که می‌خواستم، داشت. درواقع مسائل تربیتی موجود در آن، مرا به خود جذب کرد و علوم‌تربیتی بهترین رشته‌ای بود که می‌توانستم انتخاب کنم. درحال‌حاضر نیز از انتخابم بسیار راضی هستم.»

 

به‌دنبال یک آرزو

در زمان دانشجویی، ازدواج کردم و در همان دوران بچه‌دار شدم. در آن زمان هر چیزی را که یاد می‌گرفتم، در رفتار فرزندانم جست‌وجو می‌کردم و ناخودآگاه بر روی رفتار و تربیت آن‌ها انجام می‌دادم. درسم که تمام شد، چند ماه بعد از آن برای زندگی به تهران رفتم.

در آنجا مشاور تربیتی مدرسه بودم اما ایده‌های زیادی برای تربیت کودکان داشتم و عدم اختیارات در این زمینه، دستم را بسته بود و من را اقناع نمی‌کرد. درنتیجه تلاش کردم که مجوز مهدکودک بگیرم اما موفق نشدم. شش سال در تهران ماندم و سپس تصمیم گرفتم که به شمال بروم و در زمینی که آنجا داشتیم، به پرورش گل و گیاه بپردازم که البته به‌جای آن کار به‌سراغ مجوز گرفتن برای مهدکودک رفتم و مهدکودکی را در آنجا تاسیس کردم.

در شمال، مؤسس مهد بودم و کار من، برگزاری جلسات و انجام کارهای سازمانی بود. این موضوع نیز موردعلاقه من نبود. من دلم می‌خواست با بچه‌ها در ارتباط باشم و این شغل بازهم مرا به خواسته قلبی‌ام نمی‌رساند، بنابراین آن مهد را با تمام تعلق خاطری که داشتم و تمام چیزهای دوست‌داشتنی که برای مهد خودم جمع کرده بودم، واگذار کردم تا دیگر به مهدکودک و ارتباط با بچه‌ها فکر نکنم.

دوباره به مشهد برگشتم تا کار تازه‌ای را شروع کنم. به فکر دکوراسیون و طراحی منزل افتادم که البته در شمال هم این کار را انجام داده ‌بودم و می‌خواستم دوباره همان کار را به‌صورت علمی‌تر در مشهد انجام دهم. در همان زمان و به‌‌خاطر کار طراحی، وارد مهدکودکی شدم که فضای آنجا برایم حس خوبی را به‌وجود می‌آورد و دیدم که چقدر آن محیط را دوست دارم.

در آنجا به‌عنوان مربی استخدام شدم. کارم خیلی خوب بود و از کارهایم استقبال شد؛ مثل نمایش خلاق که از همان‌جا تحقیق درباره آن را شروع کردم.

 

کارآفرینی با عروسک‌های فرانک

 

عروسک‌سازی با رویکرد تربیتی

 زمانی که در تهران بودم، دوره عروسک‌سازی را گذراندم و آن را در مهدهای کودک‌ به‌صورت کاردستی انجام ‌دادم. خواهرم مجسمه‌ساز بود و مرا تشویق ‌کرد که عروسک‌سازی را ادامه دهم. بعدها تصمیم گرفتم این کار را به اشتراک بگذارم؛ به همین دلیل یک سال است که کارگاه عروسک‌سازی‌ام را راه انداخته‌ام که در آنجا افراد ضمن آموزش عروسک‌سازی، استعدادهای خودشان را نیز بروز می‌دهند؛ به این معنا که عروسک‌سازی با رویکرد تربیتی انجام می‌شود.

هنگام آموزش به بچه‌ها، به سلیقه آن‌ها هم احترام می‌گذارم. بچه‌ها در هنگام ساخت عروسک، سلیقه خودشان را اعمال می‌کنند؛ برای مثال اندام عروسک را با توجه به میل خود می‌سازند که با این کار اعتمادبه‌نفسشان افزایش می‌یابد یا حتی اگر عروسک نیمه‌تمام و ناقص باشد، نیز ایرادی به آن‌ها گرفته نمی‌شود و هنرجو با همان عروسک ناتمام، نمایش را اجرا می‌کند که همین امر به ایجاد خلاقیت در آن‌ها کمک می‌کند و باعث می‌شود که برای همان عروسک، ایده‌پردازی ‌کنند.

در بحث پرخاشگری نیز اگر کودک زمان ساخت عروسک، حس خوبی داشته باشد یا عصبانی باشد، در عروسکش نشان داده می‌شود.

 

کودک کار

موضوع کودکان کار برای خیلی از افراد یک دغدغه است. من نیز از این دغدغه بی‌نصیب نبوده‌ام و مجموعه عروسکی با عنوان «کودکان کار» را در کارنامه هنری خود دارم. عروسک‌های کودکان کار را در مقاطع سنی مختلف درست کردم و در نمایشگاهی ارائه دادم. برای ساخت آن‌ها، ابتدا حس مادرانه‌ای نسبت‌به عروسک‌ها پیدا کردم و سپس آن‌ها را ساختم، ضمن اینکه در ساخت آن‌ها به روحیات کودکان کار هم توجه کردم.

روزی دو کودک کار برای فروش خودکار به کارگاهم آمدند. خودکار را از آن‌ها خریدم. درباره عروسک‌هایم پرسیدند و به ساخت آن، علاقه نشان دادند؛ به همین خاطر ساخت عروسکی را به آن‌ها یاد دادم و گفتم شما کودک به اضافه کار هستید. چیزی که هستید را بپذیرید و از آن حداکثر استفاده را ببرید. کودکان کار، نباید فقط موضوع نمایشگاه‌های ما باشند و سپس کنار گذاشته شوند، بلکه باید همه‌ ما به‌صورت فردی هم برایشان کاری انجام دهیم.

 

عروسک‌ها می‌توانند به کمک شما بیایند

به کمک عروسک‌ها می‌توانیم رفتار خودمان را بررسی کنیم یا حرف‌هایی را که در بیانشان تردید داریم، به کمک آن‌ها بگوییم. به همین منظور در بخشی از کارگاه خودم به دوره‌های درمان با عروسک می‌پردازم. در این دوره‌ها به تشخیص مسئله و حل آن در رفتار فرد پرداخته می‌شود؛ برای مثال در یکی از دوره‌ها که با موضوع اعتمادبه‌نفس بود، از مادران و مربیان خواسته شد عروسک مورد علاقه خودشان را بیاورند و با آن بازی کنند.

طی آن، رفتار فرد بررسی شد و برای ضعف‌های آن، راهکار داده شد یا در دوره ترس از شکست، مادران با آموزش ساخت یک عروسک، آموختند که چگونه با ترس از شکست فرزندان خود، برخورد کنند. با همین روش مسائلی مثل نظم، کنترل خشم و... به مادران و مربیان آموزش داده می‌شود تا آن‌ها نیز در رفتار فرزندانشان منتقل کنند.

عروسک‌ها به انسان حس خوبی می‌دهند و هر فرد با دیدن آن‌ها ناخودآگاه برای لحظه‌ای هم شده، از تمام درگیری‌های فکری خود رها می‌شود. عروسک هم‌صحبت و مخاطبی است که پیوسته می‌تواند همراه ما باشد.

یک عروسک می‌تواند یک دست داشته باشد یا یک بدن با سرهای بی‌شمار اما هیچ‌وقت از خود و سازنده‌اش، گله‌مند نیست و به ما یاد می‌دهد که خودمان و نقص‌هایمان را دوست داشته باشیم. ضمن اینکه با پرورش تخیل خود می‌توانیم غم‌ها، شادی‌ها، آرزوها و دغدغه‌های ذهنی خود را درقالب عروسک بسازیم.

 

کارآفرینی با عروسک‌های فرانک

 

نمایش خلاق

در زمان دانشگاه، با اینکه رشته علوم‌تربیتی، گرایش برنامه‌ریزی آموزشی را خوانده بودم، هم‌زمان واحدهای گرایش پیش‌دبستانی را هم می‌خواندم که البته جزو دروس دانشگاهی من نبود ولی به‌خاطر علاقه‌ای که به آن داشتم، خودم آن‌ها را می‌خواندم.

در همان زمان متوجه شدم که نمایش خلاق می‌تواند نقش مهمی در شخصیت کودکان داشته باشد؛ به همین دلیل تحقیقاتم را در این زمینه ادامه دادم و متوجه شدم که تاثیرات آن در مقاطع مختلف سنی متفاوت است و در یک فضای امن می‌توان با اجرای نقش‌های مختلف توسط کودکان، بازتاب آن شخصیت را دید و درصورت بد بودن انتخابش نکرد.

درنهایت به این نتیجه رسیدم که نمایش خلاق می‌تواند به‌عنوان ابزاری برای پیشگیری از وقوع جرم نیز به‌کار گرفته شود. فرد در نمایش خلاق، خود را بروز می‌دهد؛ به همین دلیل باید از قید چارچوب و قوانین آزاد و رها باشد. ضمن اینکه در این نمایش باید مربی، خانواده و کودک درکنار هم کار کنند تا تاثیر مثبتی بگذارد. کم‌کم به این فکر افتادم که آیا موسیقی نیز در این زمینه تاثیرگذار است یا نه. به همین منظور در چند مرکز موسیقی این کار را انجام دادم و فهمیدم کودکانی که موسیقی کار می‌کنند، از کودکان دیگر خلاق‌تر هستند.

 

کودکان بیش‌فعال

بچه‌های بیش‌فعال، خلاق‌ترین بچه‌ها هستند اما نوع رفتار خانواده‌هایشان با آن‌ها اهمیت زیادی دارد. وقتی فرزندی درون‌گراست، نمی‌توان او را برون‌گرا کرد. کودک درون‌گرا، ذاتا درون‌گراست و نمی‌خواهد مرکز توجه دیگران باشد، بلکه می‌خواهد در حاشیه باشد؛ مثلا کودک درون‌گرا نمی‌خواهد بازیگر شود اما شاید کارگردان خوبی شود یا در پشت‌ صحنه به‌خوبی فعالیت کند.

بیشتر خانواده‌های ایرانی فرزند درون‌گرا را محکوم می‌کنند و این ویژگی را بد می‌دانند، درحالی‌که بچه‌های بیش‌فعال، خلاقیت بسیاری دارند و ارتباط برقرار کردن با آن‌ها، روشی خاص در سطح مطلوبی می‌خواهد و هر فردی توانایی برخورد با بچه بیش‌فعال را ندارد. آنچه اهمیت دارد، جدی گرفتن فرزندانمان است و اینکه بپذیریم فرزندانمان هر یک منحصر‌به‌فرد هستند.

اگر همین موضوع را بپذیریم، آن‌ها را بهتر تربیت خواهیم کرد. در دوران مدرسه خود، مربیانم را دوست نداشتم و این موضوع باعث شد که توانایی‌ها و منحصربه‌فرد بودن کودکان بیش‌فعال را کشف کنم و این ویژگی را به خودم، خانواده‌اش و خودش یادآوری کنم و فضا را طوری برای او ایجاد کنم که بتواند خود را بروز دهد و وقتی خودش را بروز داد، یک‌به‌یک ویژگی‌هایش را تشویق و تثبیت کنم.

من کودکان را همان‌طور که هستند، می‌بینم و سعی کرده‌ام اگر می‌خواهم تاثیر بگذارم، با محبوبیت این کار را کنم نه با خشونت. با بچه‌ها که کار می‌کنم، به من خوش می‌گذرد، زیرا هرکدام روحیه تازه‌ای دارند. درواقع با هر بچه‌ای که کار می‌کنم، خلقت جدید خدا را می‌بینم و در عروسک‌سازی هم به این موضوع رسیده‌ام و هر وقت عروسکی می‌سازم که دست و پایش، کوتاه یا بلند است، سخت نمی‌گیرم، زیرا آن توانمندی که خدا به ما داده است، فراتر از جسم‌ ماست و اگر به این بلوغ برسیم، آن‌وقت اشرف مخلوقات بودنمان را هم می‌توانیم به خودمان ثابت کنیم.

 

حس خوب

وقتی عروسک می‌سازم، احساس بی‌نیازی شدید می‌کنم. آن لحظه هیجان زیادی به من دست می‌دهد و تمام احساسات بد و ناراحتی‌هایم کمرنگ می‌شود، طوری‌که احساس می‌کنم این ناراحتی‌ها ارزش ندارد. هر عروسکی می‌تواند یک شخصیت داشته باشد؛ شخصیتی که در دلش ماجرایی دارد.

روزی درحال خیاطی بودم که پسرم کنارم نشست و شروع کرد به نقاشی کشیدن. نقاشی‌هایش را قاب کردم و یکی از آن چهره‌هایی را که کشیده بود، درقالب یک شخصیت به‌صورت عروسک ساختم که شباهت زیادی به آن نقاشی دارد؛ البته عروسک‌های مناسبتی مثل حاجی‌فیروز و حتی بابانوئل را هم درست کرده‌ام.

اهل نوشتن هم هستم و تاکنون کتاب کودک هم نوشته‌ام. یادداشت‌های کوتاه می‌نویسم و همچنین داستان‌های کوتاه که شامل دل‌نوشته‌های من است. شعر کودکانه هم می‌گویم و یک شعر نیز درباره رشد جنین برای رده سنی کودکان نوشته‌ام، با این حال هیچ‌کدام را هنوز چاپ نکرده‌ام.

کارآفرینی با عروسک‌های فرانک

 

تعمیرات

گاهی عروسک‌ها نیز به تعمیر نیاز پیدا می‌کنند. اولین عروسکی را که تعمیر کردم، عروسک دخترم بود. آن زمان هنوز کلاس عروسک‌سازی نرفته بودم. آن را باز کردم، مشکلش را رفع کرده، دوباره درست کردم. آنجا بود که با خود فکر کردم ای کاش جایی برای تعمیر عروسک‌ها بود!

پس از آن، زمانی که کارگاه عروسک‌سازی را ایجاد کردم، آقایی نزد من آمد و عروسکی به من داد و گفت عروسک مادرش است و می‌خواهد آن را برایش درست کنم. عروسک انگار غریبی می‌کرد و راحت نمی‌نشست، تاآنکه با عروسک حرف زدم، بازی کردم و آن را تمیز کردم. آنجا فهمیدم که تعمیر عروسک‌ها را می‌توانم ادامه دهم. مدتی گذشت تااینکه خانمی با دخترش به کارگاه آمد.

دختر، عروسکش را به من داد و گفت خانم دکتر! عروسکم را خوب کنید و در این مدت مراقبش باشید. آنجا فهمیدم که این کار به مسیر تربیتی نزدیک است و با کمک آن می‌شود به مسائل تربیتی پرداخت؛ برای مثال در آموزش بچه‌هایی که هنگام دکتر رفتن مشکل دارند، می‌توان از این روش کمک گرفت. درکنار تعمیر عروسک، برای طراحی و دیزاین اتاق کودک و نوجوان هم مشاوره می‌دهم؛ به‌طورمثال برای کودکانی که از تاریکی می‌ترسند، راه‌حل می‌دهم که چگونه اتاقشان را بچینند تا دیگر نترسند.

 

ایده‌های زیاد

به فکر برپایی نمایشگاهی هستم به اسم «هیچ‌چیز مطلق نیست». این نمایشگاه شامل یک مجموعه عروسکی است با این موضوع که نمی‌توان درباره چیزی به‌صورت مطلق نظر داد. علاوه‌بر این دلم می‌خواهد درباره این موضوع که «از خجالت، خجالت نکشیم» بنویسم، زیرا خجالت کشیدن یک حس طبیعی است که انسان با قرار گرفتن در موقعیت ناآشنا، با آن  مواجه می‌شود، لذا باید آن را پذیرفت و بد ندانست، ضمن اینکه گاهی افراد درون‌گرا را خجالتی می‌نامیم، درحالی‌که این کودکان ذاتا درون‌گرا هستند و نمی‌خواهند در مرکز توجه قرار بگیرند. به همین منظور قصد دارم کتابی با این موضوع بنویسم. همچنین دلم می‌خواهد با شهرداری همکاری کنم. ایده‌های زیادی دارم که اگر عملی شوند،  نتیجه  خوبی خواهد داشت».

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44